به نام یگانه هستی بخش : ( نخست آفرینش , خرد را شناس) , (که یزدان زناچیز , چیزآفرید=بدان, تا توانایی آمد پدید) - حکیم ابولقاسم فردوسی توسی )
admin
آخرین نوشته ها
3818

به نام خداوند جان و خرد = کزین برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند کیوان و گردان سپهر = فروزنده ماه و ناهید و مهر
که ایزد زناچیز ,چیز آفرید = بدان , تا توانایی آمد پدید
نیابد بدو نیز اندیشه راه = که او برتر از نام و از جایگا ه
نیابد بدو نیز اندیشه راه = که او برتر از نام و از جایگا ه
خرد گر سخن برگزیند همی = همان را گزنید که بیند همی
ستودن نداند کس اورا چو هست = میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی=در اندیشه سخته کی گنجد اوی؟
به هستیش باید که خستو شوی=زگفتار بی کار یک سو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه = به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
تو انا بود ،هرکه دانا بود = زدانش ، دل پیر ، برنا بود
کنون تا چه داری بیار از خرد = که گوش نیوشنده زو بر خورد
خرد برتر از هرچه ایزد بداد = ستایش خرد را، به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای=خرد دست گیرد به هردو سرای
چه گفت آن خردمند مرد خرد = که دانا ،زگفتار او، برخورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش = دلش گردد از کرده خویش ریش
هشیوار ، دیوانه خواند ورا = همان خویش، بیگانه داند ورا
ازویی بهر دو سرای ارجمند = گسسته خرد، پای دارد به بند
خردچشم جانست چون بنگری=تو بی چشم ،شادان جها ن نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس=نگهبان جانست و، آن(او)را،سه پا س
سه پاس توچشم است و گوش و زبان=کزین سه رسد نیک و بد بی گمان
خرد را و جان را که یارد ستود؟= وگر من ستایم،که یارد شنود؟
زهر دانشی چون سخن بشنوی = از آموختن، یک زمان، نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سَخًن = بدانی که دانش نیاید به بُن
ستودن نداند کس اورا چو هست = میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی=در اندیشه سخته کی گنجد اوی؟
به هستیش باید که خستو شوی=زگفتار بی کار یک سو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه = به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
تو انا بود ،هرکه دانا بود = زدانش ، دل پیر ، برنا بود
کنون تا چه داری بیار از خرد = که گوش نیوشنده زو بر خورد
خرد برتر از هرچه ایزد بداد = ستایش خرد را، به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای=خرد دست گیرد به هردو سرای
چه گفت آن خردمند مرد خرد = که دانا ،زگفتار او، برخورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش = دلش گردد از کرده خویش ریش
هشیوار ، دیوانه خواند ورا = همان خویش، بیگانه داند ورا
ازویی بهر دو سرای ارجمند = گسسته خرد، پای دارد به بند
خردچشم جانست چون بنگری=تو بی چشم ،شادان جها ن نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس=نگهبان جانست و، آن(او)را،سه پا س
سه پاس توچشم است و گوش و زبان=کزین سه رسد نیک و بد بی گمان
خرد را و جان را که یارد ستود؟= وگر من ستایم،که یارد شنود؟
زهر دانشی چون سخن بشنوی = از آموختن، یک زمان، نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سَخًن = بدانی که دانش نیاید به بُن
نخست آفرینش خرد را شناس
که یزدان ز ناچیز, چیز آفرید = بدان , تا توانایی آمد پدید
هدف از تدریس ریاضی : پرورش قوای ذهنی, تعقل و تفکر و توانایی درست اندیشیدن ,وتوانایی کشف و درک واقعیت های موجود در نظام آفرینش می باشد.
گالیله : خداوند , جهان هستی را , بر اساس الفبای ریاضی آفریده است .